یک باند سارق و قاچاقچی برای سرقت یک بانک باید راه خود را از میان شهر پر از زامبی باز کنند و …

دختر یک دوک قدرتمند قصد دارد شجاعت خود را نشان دهد و با مردی که عاشقش است ازدواج کند ....

«پیتر پن» دو کودک را به جایی می برد که خبری از قوانین دنیای آدم بزرگ ها نیست. اما یک دزد دریایی بد ذات جنگی را مقابل آن ها آغاز کرده است…

«هملت» (برانا)، پسر پادشاه دانمارک را به زادگاهش فرا می خوانند تا در مجلس ترحیم پدر و مراسم ازدواج مادرش (کریستی) با عمویش (جیکوبی) شرکت کند. «هملت» که پی برده عموی منفورش پدرش را به قتل رسانده، ابتدا خود را به دیوانگی می زند و ...

«ویکتور فرانکنستاین» (برانا) تحت تأثیر تجربه های استادش، «والد من» (کلیز)، دچار وسوسه ی چیرگی بر مرگ می شود. وقتی ولگردی (دنیرو) «والدمن» را می کشد و به دار آویخته می شود، «ویکتور» مغز «والدمن» را در سر جنایتکار قرار می دهد و موفق می شود او را به زندگی بازگرداند…

مردی تازه وارد در شهری به شرکت آماتور فیلمسازی می‌پیوندد. در آنجا او در می‌یابد که درامی که در پشت صحنه رخ می‌دهد قابل مقایسه با اصل فیلم نیست.

سال 1415. «اسقف کنتربری» (کی)، شاه انگلستان، «هنری پنجم» (برانا) را متقاعد می کند که قانونا حق تصاحب تاج و تخت فرانسه را دارد. «هنری» توطئه ی گروهی از درباریان را خنثی می کند و آماده ی تهاجم به فرانسه می شود. او پس از نبرد سنگین هارفلور، یکی از شهرهای سر راه را تسخیر می کند. دربار فرانسه نیز تصمیم به مقابله می گیرد...

همل پایک یک کازانووا در کانال باربری است که توسط پسر عموی بیسوادش رونی کمک و حمایت می شود. همل در هر شهر در مسیر خود یک دختر دارد و هر کدام قصد ازدواج دارند. او سرانجام با سقوط یکی از دختران به نام کریستین دستگیر می شود...

خانم مارپل از پنجره‌ی یک قطار در حال گذر شاهد یک قتل میشود ، پلیس حرفش را به خاطر کهولت سن قبول نمیکند در حالی که هیچ سرنخی از وقوع ماجرا در دسترس نیست...

جیمی ادواردز به عنوان استاد در تلاش برای کنترل مدرسه ای مملو از پسران بازیگوش است...