«کریستین» وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسرش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برایپیدا کردن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه خود عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. ولی کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او برگردانده و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند.

پسر نوجوانی که صاحب یک متل میباشد، یک ماشین کروک سیاه رنگ را به سرقت می برد تا بتواند زن زیبا و اسرار آمیزی را تحت تاثیر قرار دهد ..

یک پرستار برای حضانت H.I.V خود مبارزه می کند. فرزندخوانده مثبت با مادر ناتوان و معتاد خود. سرانجام آنها به توافق می رسند که همه باید با هم زندگی کنند.

فیلمی که نشان می دهد ، "کلیو" چگونه برای یکی از قدرتمند ترین سیاست مداران کشور کار می کرد و پیش او زندگی می کرد . برای واضح تر کردن قضیه ، آنها سراسر کشور سفر می کنند ، تا اظهارات و شواهد را جمع آوری کنند، در حالی که می توانند داستان را ناگفته بگذارند و بی خیال قضیه شوند ...

وقتی که یک زوج خوش‌قلب فروشنده، «کن» و «سندی» ، «باربارا» ، همسر تاجری به‌نام «سام استون» را می‌ربایند، او نمی‌تواند خوشحالی‌اش را پنهان کند؛ زیرا قبل از ربوده شدن زنش خیال داشته خودش او را بکشد. هدف دزدان فقط انتقام‌جوئی از کلاهبرداری «سام» میباشد...

"جودی" بعد از مرگ همسرش در شب ازدواجشان، تصمیم می گیرد تا به ارتش بپیوندد. تصمیمی که در ابتدا بسیار بد بنظر می آمد بعدها بهتر می شود. او به مقر ناتو در اروپا منتقل شده و با "هنری" فرانسوی آشنا می شود.آنها تصمیم می گیرند با هم ازدواج کنند و...

«پیتر سندزا» (داگلاس) که برای یک مؤسسه ی سری دولتی در زمینه ی تحقیق در موضوع های روانی کار می کند، هم راه پسرش «رابین» (استیونز) مورد حمله ی گروه های تروریستی قرار می گیرد. خیلی زود مشخص می شود که این حمله زیر سر دوست وهم کار «سندزا»، «چایلدرس» (کاساوتیس) بوده که می خواهد با به کار گرفتن قدرت تله پاتیک «رابین» به اهداف خبیثانه ی خود برسد.

داستان در مورد پرونده‌های وکلای مدافع شرکت حقوقی بوستون است. بابی دانل وکیل مدافع ارشد و بنیان‌گذار شرکت، علاقه به حل پرونده‌ها به صورت غیراخلاقی دارد...