بروک همراه مادرش به شهری دیگر نقل مکان میکنند تا زندگی جدیدی را آغاز کنند . او در مدرسه با پسری دوست میشود و ....

یک خانواده سیاهپوست به محله‌ای کاملاً سفید در لس آنجلس نقل مکان می‌کنند که نیروهای بدخواه، همسایه و... تهدید به طعنه، تخریب و نابودی آن‌ها می‌کنند...

این مجموعه یک اجرای تلویزیونی کمدی با مجری گری تیم رابینسون است. او و میهمانان برنامه هر بار روی اعصاب یک نفر کار میکنند تا حدی که مجبور شود برنامه را ترک کند و...

داستان این سریال درباره ی یک فرشته رانده شده به نام لوسیفر است که عنوان پادشاه جهنم زندگی کسل کننده ای دارد او تصمیم میگیرد به لس آنجلس نقل مکان کند چ یک کلوپ شبانه به ناک لوکس باز کند ولی خدا از این کار او راضی نیست و یک فرشته به نام آمنادییل را میفرستد تا او را قانع کند که به جهنم برگردد...

موضوع سریال از این قرار است که یک پدر داره برای بچه های 15 - 16 ساله اش تعریف میکند که چه جوری با مادرشون آشنا شد. سوتی هایی که پدر در زمان جوانیش داده ، دوست دخترهایی که داشته تا به شخص مورد نظر می رسد. این سریال رو می توان تقلیدی از سریال فرندز نامید، چند تا دوست هستند که ماجراهاییکه براشون اتفاق میافته رو بازگو میکنند...

سریال در مورد خانواده ای عجیب و غریب است که سر و سامان درستی ندارد که در راس آنها Malcom قرار دارد. کسی که از لحاظ سنی بین دو برادر دیگر خود است که آنها نیز همراه خانواده در یک خانه زندگی میکنند. از قضا برادر بزرگتر و مورد علاقهء Malcom یعنی Francis در سربازی به سر میبرد که او ...

درسال 1947 بخش امنیتی نیروی هوایی در منطقه نیو مکزیکو گزارشی دریافت کرد از سقوط شی ناشناخته ای در ناحیه راسول. پس از تایید از سوی مقامات یک گروه تجسس به طور سری وارد منطقه شدنند .وکلیه قطعات باقی مانده مربوط به این حادثه رابه مرکز نظامی بیاورند و اثار به جا مانده از سقوط را که قابل حمل نیست را نابود کنند.داستان این سریال بر همین اصل استوار است اما تغییراتی در آن داده شده است به گونه ای که سرنشینان آن سفینه ی پرنده خود را به جامعه ی شهری کوچک در تگزاس وارد کرده اند و مانند انسان های مععمولی زندگی می کنند و کم کم روحیات انسانی در آنها نفوذ می کنند و دچار مسائلی مثل عشق و عاشقی و روابط احساسی می شوند.داستان سریال بر اساس دو برادر ناشناس و مرموز است که هر یک به شکلی خود را درگیر انسان ها می کنند.

سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم 2 تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه،دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره،قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه.