آنتون (پرسبرانت) و ماریان (دیرولم) از هم جدا شده اند. پسر آنها الیاس ( ریگارد) نام دارد و در مدرسه با دانش آموزی آشنا می شود که همین آشنایی مشکلاتی را برای او ایجاد می کند.

«فرانک ت. هاپکینز» (مورتنسن)، افسر سواره نظام امریکا، در ملاقاتی در نیویورک، با «عزیز» (الکسی - مال) آشنا می شود که یکی از دستیاران «شیخ ریاض» (شریف)، عربی ثروتمند است. «شیخ» صحبت قابلیت های «هاپکینز» را شنیده و مایل است که او در «اقیانوس آتش» - مسابقه ی اسب دوانی سالانه ای که شرکت کنندگانش مسافتی سه هزار مایلی را از عربستان تا عراق می پیمایند - شرکت کند...

قرن بیست و سوم. گلوله ی عظیمی از گدازه ی مذاب با سرعتی بسیار، به طرف زمین حرکت می کند. اعلام می شود که برای نجات زمین باید چهار سنگ، نماد چهار عنصر اصلی را با عنصر پنجم که نیروی مثبت زندگی است و در قالب مسافری از دنیایی دیگر به نام «لیلو» (یوویچ) تجسم یافته، در هم آمیزند. و حالا راننده ی تاکسی نیویورکی، «کوربن دالاس» (ویلیس) وارد عمل می شود تا به «لیلو» کمک کند و …

"مکسول اسمارت" که به عنوان تحلیل گری در سازمان جاسوسی ایالات متحده موسوم به "کنترل" کار می کند، وظیفه ‏مقابله با سازمانی تروریستی به نام "کائوس" را دارد، که موفق شده بعد از حمله به فرماندهی "کنترل" نام تمام مامورین اجرایی این سازمان را در سرتاسر دنیا به دست آورده و...

داستان فیلم پس از حوادث 11 سپتامبر نیویورک شکل می گیرد و به زندگی تقریبا دشوار پسر 19ساله ی عرب تباری به نام چیمو اختصاص دارد که چند سالی است همراه مادرش در محله ای سطح پایین در یکی از شهرهای فرانسه زندگی و تحصیل می کند.قصه ی فیلم توسط راوی که درواقع همان جوان 19 ساله است به شرح سرگذشت وی و تحول یا موفقیت او درتعیین سرنوشت خودش اختصاص دارد وبه طوری که درفیلم می بینیم عشق او به لی لا دختری زیبا با شخصیتی عجیب ،الهام بخش وی می شود تا با نوشتن ماجرای عاشقانه ی خود در قالب داستان و ارائه ی آن به معلم خود در ورود به کالج نویسندگی موفق شود...

داستان در مورد یک دکتر کانادایی هست که به فلسطین می رود و با آن ها به شدت همدردی می کند ...

ماجراهای زندگی و مرگ انقلابی نامدار سیاه پوست، «مالکوم ایکس» (واشینگتن).

یک دختر بریتانیایی جوان به خاورمیانه سفر میکند تا ردی از پدربزرگش را که در سالهای 1940 تا 1950 بعنوان سربازی بریتانیایی در آنجا مستقر بوده را پیدا کند.

هند. دهه ی 1880. «دانیل دراووت» (کانری) و «پیچی کارنهان» (کین)، که در گذشته گروهبان ارتش انگلستان بوده اند. تصمیم می گیرند به سرزمین کافرستان بروند و در آن جا به جاه و جلال برسند...

در دوران جنگ جهانی دوم ، یک مهاجر الجزایری تحت تاثیر دوستی غیرمنتظره اش با یک مرد یهودی تصمیم می گیرد به نیروهای مقاومت در پاریس بپیوندد ...